یکشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۴


2- ضرب المثل سرخپوستی...


دیشب عجیب دلم هوای تفال به حافظ داشت. اینجور وقتا هم که مزه تفالی که مصطفا یا رامین بزنن یه چیزیه تو مایه های قیژ. مصطفا که رفته دَدَر. میمونه رامین. زنگ زدم بهش. ..عجیبه ...حلالزاده اس این بشر یا بهتره بگم سوپر حلالزاده: همین الان زنگ در کردن از خودشون! (شد وبلاگ آن تایم) ...آره خلاصه اول توجیهش کردم که اینبار دیگه اگه یه غزل ضایع اومد خنده و قهقهه و اینا راه نندازه که من پیش خونواده نشستم نمیتونم فحش رکیک و درخور بهش بدم. بعدشم نیت و ...یه چند لحظه ای سکوت بود و صدای ورق زدن و بعدشم که کره بز نه گذاشت نه ورداشت پقی چنان زد زیر خنده که گمونم گوشی خونه ما رفت به ملکوت اعلا. بعد از اینکه هرهر آقا تموم شد در اومد که:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
بعدشم که ول نمی کرد که یالا بنال نیتت چی بوده. خلاصه منم که دیدم اینجوریه زدم زیرش و اینکه من اصلا نیت نکرده ام و اینا...اونم کم نیاورد. گفت کسی که باید پهن بشه رو طناب رخت بالاخره پهن میشه. دوباره نیت کن...ونیت کردم. به جون خودم با اینکه دفعه قبلیم جواب واضح بود خودمو زدم به اون را...اینبار هم قهقهه این بزمجه بلندتر بود هم جواب مرتیکه حافظ دندانشکن تر:

اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید

شما بگیر برو الی آخر...

امروزم آقامون فرزاد بنده رو که دیدن از خودشون ضربالمثل سرخپوستی نیمه منظوم ساطع کردن به این مضمون:

باقالی بخور کشتی بگیر
خوردی زمین، دوباره بخور، دوباره بگیر

و البته از ارائه هر گونه توضیح روشنگرانه تری خودداری کردن.

خلاصه این روزا نشانه ها برای همه اعم از مرده و زنده واضحن الا واسه خود ما...

واذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تومن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی قال فخذ اربعة من الطیر ....

هیچ نظری موجود نیست:

Add to Google Reader or Homepage

بايگانی وبلاگ