سه‌شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۴




بگذار تا مقابل روی تو بگذریم.......دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

تازه اینو دو بار میخونه...پس بگذار....




دیگه منو تهدید نکن. هیچوقت...وقتی تهدید میشم به هر چیزی واکنش بدی نشون میدم. توسط هر کسی که بهشه، فرقی نمی کنه...حتی عزیزترین کَسام. برات گفتم که یه بار که بابام تهدیدم کرد چه جوری برخورد کردم. با اینکه میدونی چقدر برام عزیزه. بنابراین تهدیدم نکن. به هر علتی، به حق یا به نا حق. به چیزی که میخوای تهدیدم کنی بهش، عمل کن ولی تهدیدم نکن. وقتی واکنش نشون میدم مطمئنا به ضرر خودم تموم میشه. چون تو رو که برام عزیزی می رنجونم ولی برام مهم نیس. بنابرای...

اینا رو رو در رو بهت نمیگم، E-mail هم نمی زنم. اینجا میگم که میدونم سر میزنی. اگه برداشت من درست بوده باشه منظورمو میفهمی، اگه هم که نه که این یه پست سوخته س.

دوشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۴




نـماز شام غريبان چو گريه آغازم
بـه مويه‌هاي غريبانـه قصـه پردازم
بـه ياد يار و ديار آن چنان بـگريم زار
کـه از جهان ره و رسم سـفر براندازم
مـن از ديار حبيبم نـه از بـلاد غريب
مـهيمـنا بـه رفيقان خود رسان بازم
خداي را مددي اي رفيق ره تا مـن
بـه کوي ميکده ديگر عـلـم برافرازم ...

جمعه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۴




...یادمه یه بار نشستم و 20 صفحه تمام رو ریز ریز حدودا با فونت 7 و 8 با Double spacing برات نوشتم. با مدادی که نوکش رو موقع نوشتن میچرخوندم تا تیز بمونه. میشه گفت تمام چیزایی بود که راجع بهت فکر میکردم. احساس میکردم.دوست داشتم یا بدم میومد. یه جور تخلیه ذهنی بود به کمک دستگاه. دردناک بود. ولی با خودم شرط کردم که انجامش بدم و انجامش دادم. بعدش همه 20 صفحه رو توی 20 وعده تو یه روز خوردم تا دیوانگی خودمو به خودم ثابت کنم. شبش از دل درد به خودم میپیچیدم با اینحال نمیتونستم جلوی احساس رضایتمو بگیرم.




ميگن: How much could you know of yourself if you've never been in a fight?...
ميگم: مبارزه اي روشنگرتر از مبارزه با «خود» هم وجود داره؟







آخرای فیلم شاه آرتور درست پیش از جنگ ، بعد از اینکه آرتور برای ساکسون خط و نشون میکشه و میره ساکسون کش و قوسی به بدنش میده و میگه: بعد از مدتها یکی پیدا شد که ارزش کشتن داشته باشه...
از شخصیت ساکسون بیتر خوشم میاد: آروم، خشن و هولناک...
بگذریم...قراره دوباره بنویسم...


Add to Google Reader or Homepage

بايگانی وبلاگ