پنجشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۹

قارچ بخورید با عدسی

جهت ثبت میگم: 5 شنبه برید شرکت، قراردادهای احمقانه رو بررسی کید، در جریان بریفینگ قرار بگیرید که مهندس هنوز دکتر نشده اما یدک کش اسم دکتر براتون ایراد میکنه، در همون حال تو رویا فرو برید که اگه درسمو ادامه میدادم منم دکتر شده بودم، اما کسیو نمیتونستم خوب کنم، گرچه الانم نمیتونم،. به خودتون بیاین و به این وراجیای مغزیتون بخندین، بعد نگران شین نکنه بلند به خ.دتون خندیده باشین، تو صورت صامت دکتر بریفر دقت کنید و مطمئن بشید هنوز داره به قول خودش بریف میکنه، همونجور که یه گاو صامت تو یونجه زار با خیلا راحت نشخوار می کنه. آدم خوبیه. من گاوا رو دوس دارم بی خطرن و دوس داشتنی و شیرده. شیرم ندن خودشونو میخوریم. شما هم دوستشون بدارید. با خودتون فکر کنید اینا به خاطر رژیم تخمی ایه که گرفتین. نگران نباشین. چیزی نمونده به سلامت کامل : فقط 4 روز و نیم.. بعد بیخیال بشین و برین عدسی گرم کنید و قارچ. همه قارچ میخورن. شماهم بخورید. من تجربه کردم از جر خوردن که خیلی بهتره..
پ.ن. 28 روز مونده. پاشو بیا دیگه!.

بازگشت گودزیلا از ترس گیدورا

و ما ادریک بازگشت...
همیشه گودزیلا برمیگشت برای کتک کاری با گودزیلا. اینبار اما من برگشتم از ترس گیدورا. همیشه برگشتم واسه کتک کاری با تنهایی. اینبار اما میدونم که از پیش باختم این کتک کاری رو. همه چی خیلی سخت تر از اونی بود که تو بیست و سه سالگی، وقتی نوشتن تو وبلاگ اولیمو شروع کردم تصورش میکردم. وقتی بیست و سه سالته پریدن از روی هر دیواری فقط یه دورخیز لازم داره از نظرت. اما وقتی داری میرسی به مرز سی سالگی شاید اونور دیوار باشی (اگه خوش شانس باشی) اما خشتکت جر خورده و آرنجات تیر میکشن. به هر حال اینبار مینویسم به یه حال دیگه.
وقتی شروع کردم به نوشتن تزاد و بزرگ و مهندس و خیلیای دیگه بودن. الانم بعضیاشون هستن. اما فکر میکنم همشون پیر شده انو. همه مون پیر شدیم . چرا ؟ شاید چون اونجوری ک هرابین ویلیامز تو انجمن شاعران مرده میگفت شهد زندگی رو نچشیدیم. شاید چون مثل من خراب کردیم فرصتایی رو که داشتیم. یا شاید بازم مثل من فرصتا رو گذاشتیم سر غروری که این روزا از اونم چیزی نمونده بس خرجش کردیم واسه هر چیزی...

Add to Google Reader or Homepage