چهارشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۱

ياد گذشته ها

امروز لابلاي كاراي رويهم تلنبار شده ام. وقتي به طور مسخره و غير واقعي سر به سر بچه هاي اتاق ميذارم ( و اونا هم اصلن نميفهمن اما شايد به دليل مشابه من ريسه ميرن و كل كل ميكنن باهام) تا تو اين كار گه يه كم سرحال تر باشن تا شركت بتونه بهتر استثمارشون كنه يهو رفتم تو حال و هواي قديما. (عجب جمله درازي شد! )
حال و هواي قديما كه ميگم منظورم شباي تنهايي تو آزمايشگاه مودال علم و صنعته كه يه جورايي اتاق شخصي من بود. مث همون روزا لابلاي وبلاگاي قديم گشتم دنبال وبلاگاي جديد. از لينك هاي كناره وبلاگا رو گشتم و مزمزه اشون كردم. لينك به لينك رفتم تو. از ليكاي لينكاي لينكاي وبلاگام يه سري وبلاگ جديد پيدا كردم و اضافه اشون كردم به گوگل ريدرم. مث همون روزا.
من اما ديگه آدم اون روزا نبودم. تلخ تر شده بودم. سيااه نميديدم. فقط تلخ تر شده بودم.
همونطور كه از قول همينگوي آخر فيلم هفت، مورگان فريمن نقل كرد؟: همينگوي ميگه زندگي چيز قشنگيه و ارزش مبارزه كردن رو داره. منم با فريمن موافقم. منم با قسمت دوم جمله همينگوي موافقم.
زندگي شكوه علفزار نيست. زندگي مبارزه از پيش باخته آدمه با تقدير موجودي كه شايد اسمشو بشه گذاشت پروردگار. موجودي كه به نيچه كه ادعا كرد مرده بيلاخ خودشو نشون داده و ميده. اژدها نمرده فقط از سرماي زمستون فسرده" است به قول مولوي. اژدها تو دل ماست شايد. تو ناخودآگاه ما. خدايي نيست. اژدهاييه كه هر از چند گاهي پيدا ميشه و آدمو به حقارت خودش و آرزوهاشو دردهاش معترف ميكنه.
همه مون سركاريم.

شنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۱

شنبه هاي لعنتي

شنبه ها مزخرف ترين روزاي دنيان. چون:
- از صب زندگي من ميشه دولت خاتمي با فشرده سازي 24*60 برابر. اون هر 7 روز يه بحران داشت. من هر 7 دقيقه يه بحران. بعضي روزا هم مث امروز ركورد رو ميشكنم. شنبه ها همه كارگاههاي شركت به فنا ميرن. همه نقشه هاي ساخت غلط از آب در ميان. همه كارفرماها با هوش ميشن. همه همكارا گيج و مشنگ ميشن. همه مدير پروژه ها طلبكار ميشن. شنبه ها يادوآور 2012 ماياهاست. هر لحظه منتظري يه چيزي منفجر شه.
- شنبه ها من بد اخلاقم.
- شنبه ها دختر همكارم به نهايت خاله زنكي خودش ميرسه و تهديد به استعفا ميكنه. ...همه اش وعده...همه اش وعيد. برو ديگه.
- شنبه ها خوابم مياد.
- شنبه ها ياد جوونيم ميفتم و از خودم عقم ميگيره.
-شنبه ها دلم تنهايي ميخواد و اصلن تنها نيستم.
- شنبه ها روز بعد از جمعه هان. گه بعد گه.
-شنبه ها مصرف قهوه و سيگارم ميره بالا.
- شنبه ها ميخوام از همه چي و همه جا و همه كس فرار كنم. اين بديش نيس. بديش اينه كه نميتونم. شاشيدم به تعهد.

كاش ميشد شنبه ها رو انداخت به دوشنبه مثلن.  اما نميشه. شنبه روز بدي نبود. شنيه روز بدي هست.

Add to Google Reader or Homepage