سه‌شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۲

اينجا يه هويج بود...اندازه اش؟ تو بگير يه وجب. مثل همه هويجا نارنجي و اينا...ديروز از خونه بلندش کرده بودم. زياد بيرون مونده بود. واسه همينم نرم شده بود. الان داشتم بااش ور ميرفتم ببينم چقدر ميتونم خمش کنم بدون اينکه بشکونمش. الان ديگه نيس. حوصلمو سر برد، خوردمش. من اينجا تو آزمايشگاه از صداي بلند آهنگ لغوه گرفتم. چهار تا ميزو چسبوندم به هم به مربع 7-8 متري درست کردم. کاغذامو ريختم روش. ولو شدم دوشون و شهوتراني با تبديل فوريه و لاپلاس و ...استادم نيس. رفته مسافرت تا يه ماه ديگه هم نمياد. مملکت خود مختار! ميتونم با شورت تو آزمايشگاه جولون بدم.
از صبح مقاديري معتنابه آلبالو خشکه خوردم. يه پيتزاي ساخت خودم! به قاعده سه جهار بار توالت رفتن قهوه هورت کشيدم. نيم ساعت در وضعيت اپرا با کارل عزير چهچه زدم.سر به سر يه گربه که زير پنجره آزمايشگاه از بارون پناه آورده بود گذاشتم....
کي گفته آدم بايد تو وبلاگ حرفاي مهمي از اعماق تهش بزنه؟ هي غور کنه که چي؟ آخرشم قُربشه..... آدم بايد که آدم بشه. شده با غور کردن، شده با قر دادن.

هیچ نظری موجود نیست:

Add to Google Reader or Homepage

بايگانی وبلاگ