جمعه، آذر ۱۴، ۱۳۸۲

فکر کن من احمقم، من ترسوام،من کله خرم، فکر کن من شلم، فکر کن من زيادي تندم، فکر کن من آويزونم، فکر کن من بي وفام، من آشغالم، من لات بي سر و پام، من ضايه ام، من پرتم، من قاطم، من بي ريختم، من کچلم، من درازم، من چاقم، هر چي دوست داري فکر کن. ولي اگه فقط يه بار بخواي اينا رو تو روم بگي تا از خودم خجالت بکشم، تا خيسم کني، تا قهوه ايم کني، تا يه لحظه از خودم بيزار شم، فقط يه لحظه حتي...اينو مطمئن باش با سر و ريخت سالم از پيشم نميري. خشتکتو سرت پرچم ميکنم. اينو بهت قول ميدم...

ميگن من نمي‌تونم مثل بچه آدم کاري انجام بدم. تو وقت عادي ، تو شرايط عادي، راست ميگن...من مرض دارم. دوست دارم دقيقه نود کارمو تموم کنم. دوس دارم بي‌خوابي بکشم، يه روز، دو روز، سه روز،...دوس دارم بدونم تا کجا مي‌تونم. دوس دارم تحت فشار کار کنم. نه براي هميشه. ولي براي يه هفته توي دو سه ماه چرا. بقيه‌شو لم مي‌دم يه گوشه. وا مي‌رم. فرو مي‌رم. کارا تلنبار ميشن. ملت شاکي ميشن. استادا کفري ميشن. رفقا فحشم ميدن. تو خونه متلک بهم ميندازن.ولي من منتظر ميشم تا دوباره کي تحت فشار کار کنم.


مثل اينه که يه يوزپلنگ داشته باشي، يعني نه اينکه داشته باشي، يه يوزپلنگ کنارت داشته باشي. با همون پوست جادويي، با همون چشماي افسونگر، مثل اينکه يه يوزپلنگ رو رام کرده‌ باشي، بشينه کنارت، گرمي بدنش رو حس کني، نفس کشيدنش رو، بالا و پايين رفتن شيکمش رو، به پوست نرمش دست بکشي، تو چشماش نگاه کني، نوازشش که ميکني چشماشو با لذت ببنده و تو هم کيفور شي. درست همون لذت رام کردن يه يوزپلنگ. ولي اينو ميدوني، که هر چقدر هم که با هم عياق بشين، هر چقدر هم که رامت بشه، يه روز ميشه که يه نسيم که بوي بيابونا رو با خودش مياره، يوزپلنگتو ازت بگيره، هواييش کنه و اونم غيبش بزنه، هر چي باشه تعريف يوزپلنگ همينه. يه روز ميشه که از دستش ميدي. ولي اينو هم ميدوني که نميتوني کاري کني، يعني نبايد کاري کني که اون يوزپلنگ پيشت بمونه. چرا که ديگه اونوقت ديگه يوزپلنگ نيس. تمام مزه‌اش به همينه که همينجوري که هست باشه: از دست رفتني و حسرت خوردني. پس ميشيني و منتظر اون روز ميموني.
...تو اينجوري هستي مثل همون يوزپلنگ...

هیچ نظری موجود نیست:

Add to Google Reader or Homepage

بايگانی وبلاگ