سلينجر يه داستاني داره به اسم "يک روز خوب براي موزماهي". تو اين داستان راجع به يه ماهي عجيب شايدم خيالي صحبت ميکنه که ميره توي يه سوراخ تا غذاشو بخوره. توي اون سوراخ اونقدر غذا ميخوره تا به شدت باد ميکنه و گنده ميشه. اونقدر که ديگه نميتونه از سورخ بيرون بياد و همونجا ميميره....
گاهي که کسايي رو ميبينم که زيادي ميدونن يا درواقع زيادي فکرشون چريده و به پوچي رسيدن يا اصلا يادشون رفته که هدف دونستن نبوده بل شناختن در رو از اين دنيا بوده ياد اون موزماهي سلينجر ميفتم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2006
(13)
-
▼
ژانویهٔ
(6)
- کجا خونده بودمش؟- مامـــــــــــان ! ما می ريم هوا...
- * رام باش! .. چيره ای. خم باش! .. راست. تهی باش! ....
- غير از اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود استدر سراپاي ...
- سلينجر يه داستاني داره به اسم "يک روز خوب براي موز...
- شکلاي ابرا، لذت فرو بردن دست لاي برنجاي تو گوني، ص...
- توي خيابون شيخ بهايي يه کوچه هست که نميدونم اسمش چ...
-
▼
ژانویهٔ
(6)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر