سه‌شنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۴

سلينجر يه داستاني داره به اسم "يک روز خوب براي موزماهي". تو اين داستان راجع به يه ماهي عجيب شايدم خيالي صحبت ميکنه که ميره توي يه سوراخ تا غذاشو بخوره. توي اون سوراخ اونقدر غذا ميخوره تا به شدت باد ميکنه و گنده ميشه. اونقدر که ديگه نميتونه از سورخ بيرون بياد و همونجا ميميره....
گاهي که کسايي رو ميبينم که زيادي ميدونن يا درواقع زيادي فکرشون چريده و به پوچي رسيدن يا اصلا يادشون رفته که هدف دونستن نبوده بل شناختن در رو از اين دنيا بوده ياد اون موزماهي سلينجر ميفتم.

هیچ نظری موجود نیست:

Add to Google Reader or Homepage

بايگانی وبلاگ