شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۹

چرا مینویسم؟

ولاگ جای چه جور نوشته هاییه؟ راستش من اینو از اول لذا خودم مشخص نکردم. هر چه خواست دل تنگم نوشتم. شاید واسه همین وقتی هم دیگه ننوشتم. شاید اون موقع با این احساس نوشتم که احتیاج دارم خودمو بیان کنم. نه اینکه توضیح بدم. بلکه خواستم واسه خودم واضح شه که کی ام و چی ام و چی میخوام. شاید تنها بودم و خواستم با یکی حتی خیالی حرف بزنم. اونوقت که ننوشتم حس کردم دیگه لازم نیست حرف بزنم. یا شاید حس کردم حرف زدن زیادم واسم فایده نداشته. اما این روزا دلم میخواد دوباره بنویسم. اما گاهی هم فکر میکنم نوشتن هم برام فایده ای نداره.رامین مینوشت چون بعد از یه سال برمیگشت و میخوند که چقدر عوض شده. من اما اگه بنویسم بعد از یه سال احتمالا میفهمم چقدر عوضی شده ام یا بوده ام. شاید دلم نمیخواد با واقعیت روبرو شم. شاید تص.یری که از خودم ساختم رو دوس ندار. تصویر ماجرای تراژیکی اونو زندگی خودم تصور می کنم. این روزا اما دلم میخواد بنویسم چون با ترسیدن دردی ازم دوا نشده که هیچ به اینجا رسیده ام که موندم میون خواسته های خودم و خواسته هایی که اون خودِ خیالی که از خودم ساخته ام قاعدتا باید داشته باشه. قاعدتا باید سوگوار باشم. باید سنگ باشم وسخت. باید مجنون باشم تو بیابون به دنبلا لیلی. اما می بینم لیلی (اگه لیلی بوده باشه!) خیلی وقته تکلیفشو با زندگیش روشن کرده و تو این روشن کردن تکلیفش با خودش اصلا هم رویایی عمل نکرده. الان سی سالمه. سی سال و چند ماه و پریروز ویزام اومده. با اینتحال عجله ای برای رفتن ندارم. چیز زیادی ندارم تو زندگیم. چیزی ندارم که از دست بدم. نه اینجا نه هیچ جا . پس باید راحت تر و سبکبارتر برم اما اینطور نیست. تو زندگی خودم و دیگران رو رنجونده ام و خسته از همه زخمایی که به خودم و بقیه زده افتاده ام و نمیدونم این گه رو چه جوری پاک کنم. پس مینویسم تا که بفهمم کجا وایسادم. این نوشته ها مخاطب دارن. اونم خودمم.

هیچ نظری موجود نیست:

Add to Google Reader or Homepage