یکشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۸


یکی دو روزه مثه خیلی وقتای تخمی دیگه تو زندگیم دارم انگشت میکنم تو زخمای چرکی روحم. زخمایی که ور رفتن بتهاشون همیشه همراه بوده با درد و رعشه و بیرون ریختن چرک و خونابه اما در انتها همیشه سازنده بوده، همیشه دیدم که بعدش نه لزوما بهتر بلکه مطمدنا بزرگتر شده ام وآگاهتر به اینی که هستم.
نگاه که میکنم میبینم من تو زندگیم مرد نداشته ام، کسی به عنوان پدر نداشته ام که آرزوم این باشه که اون بشم. اسطوره پدری که خیلیا ازش اسم بردن نداشتم. تمام عشقم به فیلم و خوره کتاب بودنم شاید به همین خاظر بوده. توی اون فیلما و کتابا نا امیدانه دنبال مردی می گشته ام که بتونه پدری باشه ار پایین محو تماشاش بشم.
طرز برخورد من با زندگیم ملغمه ایه از کاراکترهای داستانی و فیلمهایی که دیدم. ملغمه ای از آدمای تنها و حرفه ای که ته تهش عاشق شدن بلد نیستن (دنیرو تو مخمصه)، کسایی که به خاطر یه آرمان ظاهرا مهم با کله شیرجه میرن تو دل آتیش اما تو لحظه حقیقت مثه یه بزدل تمام عیار لرزون و عرق کرده چمباتمه میزنن و منتظر فرو نشستن گرد و غبار میشن (پاچینو تو بعد از ظهر سگی) یا دیوونه های روانی که تفریحشون خود ویرانگریهای ترسناکیه که فقط تنهاترشون میکنه (پیت توی باشگاه مبارزه) یا .... و این لیست ادامه داره. و نکته اینه که در آخر حالم از همه شون به هم میخوره. چون همه شون بهم خیانت کردن. هیچکدومشون اون مردِ مردی که دنبالش بودم نبوده. همه شون وسط راه تنهام گداشتن. هیچکدومشونآدما رو به من نزدیکتر نکرده ان. فقط به طرز احکقانه ای رومانتیک ترم کردن و تنهاتر. رومانتیکی که عرضه عشقورزی نرمال رو هم نداره. یه ترسو که همیشه از خیانت و تنهایی ترسیده و آخرسر قسمتش شده. حیوون وحشی ای که آرزوش جنتلمن بودن و محبوب بودن بوده و میمرده واسه خواسته شدن و شونه شدن واسه یه موجود ملایم که سرشو روش بذاره اما آهرسر همون عوضی خارداری بوده که هرکی خواسته در آغوشش بگیره رو زخمی کرده و با این واقعیت روبرو شده که : عوضی این دنیای تو نیست!
نمیدونم....
شایدم دردم همینه که روبرو نمیخوام بشم با این واقعیت که : این منم، یه موجود تلخ نافرم. کسی که شاید در بهترین حالت عزرائیل آدمای بد باشه اما آخر فیلم دختر دل انگیز ماجرا رو کس دیگه ای در آغوش میگیره؟ یاد Rorschach نمی افتی؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

یادداشتت راجع به جستجوت برای یه مرد مرد رو خوندم. این لینکو برات می ذارم احساس می کنم برات مفید باشه:

http://www.doctorshiri.com/weblog/archives/000924.php

از قدیما وبلاگتو می خوندم. شاید اونجا خودتم دیدم!

Add to Google Reader or Homepage

بايگانی وبلاگ