دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۴


قصه کرگدنه



رو تک درخت خونه مون
يه کرگدن نشسته بود
کرگدنه غصه مي خورد، گريه ميکرد، زاري ميکرد
بهش مي گم:
کرگدنه!
غصه نخور، گريه نکن، زاري نکن
يه روز توام مثه همه
پرميکشي تو آسمون
....


هیچ نظری موجود نیست:

Add to Google Reader or Homepage